قصه عشق

ads-3
تبلیغات متنی

اسلایدر

 

یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زور سیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند ولی بعد که روشن کردند غذاها دست نخورده توی ظرف مونده بود


:: برچسب‌ها: قصه عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 638

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

به علت بروز بودن سایت از صفحات دیگر نیز دیدن فرمایید.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد